هنوز آنقدر گم هستم که دست به قلم بردن برایم سخت است و دشوار اما بگذار بنویسم ،پاک نیستم اما تو بپذیر این ناپاک را!
یک جای می خواندم که دو گناه بزرگ ترین است یکی دروغ و دیگری خلف وعده
اگر بگویم اولی را انجام نداده ام دروغ گفته ام اما دومی را تو خوب می دانی که انجام داده ام.
به این می گویند ته چاه!
به این می گویند آخر دنیا!
بعد از تو دیگر نشد خودم را جمع کنم هر روز گند تر از روز قبل مثل کسی که در باتلاق باشد هرچه چنگ بزند بیشتر فرو می رود.
این ها چیست که می گویم!
این چند وقت حسابی دلم برایت تنگ شده بود، نمی دانم چه سری است که هنوز مثل روز اول در غلیانم.
دروغ است که می گویند هر که از دیده رود از دل برود،دروغ است که می گویند زمان همه چیز را درست می کند.
من یکی را می خواهم،تو را،تا ابد،نمی توانم فراموش کنم،می سوزم.
وقتی دی اکتیو کردی یا نمی دانم شاید بلاکم کردی یکهو شکستم، عادت کرده ام به این شکستن ها.هر روز می شکنم؛باید بشکنم باید خورد و نابود شوم.
دلم جای را می خواهد که فقط گریه کنم؛ دلم تنگ است برای تو برای خودم برای خدا
1/3/27 فراق شمسی
اگه بگم این چند وقت برای من چه اتفاقایی افتاده بود بهم حق میدادی که دی اکتیو کنم!!!
اوضام خیلی خرابه و به هیچ کس نمیتونم اطمینان کنم حرفام همش رو دلم میمونه بدجور
کاش کمی حرف می زدی برام
کاش ...
کاش می شد بگم بیا بغلم و غصه هیچی رو نخور اما . ..
یه دنیا دوست دارم یه دنیا