کاش شاعر بودم تا تمام رنج دوری را به شعر برایت می گفتم
تا از زیباییت برایت می گفتم تا از خوبیت برایت می سرودم تا غزلی ناب می سرودم از تو برای آینده
کاش نویسنده بودم.داستانمان را رمانی می کردم،خوبیت را می نوشتم منتشر می کردم تا عالم غبطه بخورد به معشوق من،تا بفهمد عشق پاک چیست تا ببیند عاشق کیست و بشناسد کم آوردن یک عاشق که مرد راه نیست.
کاش آهنگساز بودم تا بهترین موسیقی دنیا را برایت می نوشتم.این موسیقی می ماند و تمام تاریخ را فرا می گرفت.
کاش خواننده بودم تا از جدایمان می خواندم و می خواندم تا هر که گوش دارد دلش کباب شود از جدای ما.
کاش نقاش بودم تا صورتی از تو می کشیدم،آن لبخند را آن چال گونه را تا ارزشمند شود بوم،تا نام بگیرد رنگ!
کاش سنگ تراش بودم تا از تو تندیسی می ساختم که تمام بت پرستان عالم در حیرت بمانند و تندیست را سجده کنند.
کاش...کاش...کاش...
حال که هیچ نیستم جز عاشقی که در میانه راه کم آورده و با سنگی کله شده.
کاش مرده بودم و تو هم از دست من راحت می شدی.می گویند خاک سرد است و مهر از دل می کند!
فقط دعا کن بمیرم
1/2/4 فراق شمسی