فراق شمسی

مرا به جدایی وادار کردند!

فراق شمسی

مرا به جدایی وادار کردند!

شب حضور

دیشب وقتی حضورت را احساس کردم دلهره ای به جانم افتاد و تاب و توانم رفت،خارج شدم از محیط تا کمتر باشم تا کمتر ...
اما نمی دانم چه شد که دوباره آمدم. برای من همان یک پلاس هم کافی است از تو.
امیدی به وصال نیست که نیست آن روز ها که امید داشتیم همه اش نابود شد.

آری هرچه می خواهی به من بگو،فحش بده تا دلت آرام بگیرد.از تو فحش شنیدن را هم دوست دارم.
راست می گویی بعضی ها خر می شوند و بعضی خر می مانند.
من همان خری که عاشق شد و امید داشت و نرسید.درست است اشتباه کردم یک خر نمی تواند عاشق شود نمی تواند عاشق یک انسان شود،یک آدم.این دل چه می فهمد که خر است و نباید عاشق شد.
بگذریم ...

من فدای سر تا قدم تو نازنینم .
فدای آن چشمانت که آرام الماس چکاند! این"تن" زنده نباشد و اشک بر گونه تو نبیند. (در صورتی که زیاد موجب اشک شده ام)

1/1/20 فراق شمسی 

91/9/10 هجری شمسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد