هنوز گیجم که چه بلای سرم آمده
چه شده من را نمی دانم!
گفته بودم در فراقت نابود می شوم اما انگار باور نداشتی
حال ببین نابودیم را ببین که دیگر اینقدر گیجم که نمی دانم چه می کنم!
این چند روز زیر بارون چقدر خیس شدم چقدر یادت افتادم
دیگر خدا هم با من نیست
چند روز بارون نابود کرد من را!
تو از این شعر خوشت می اومد:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آب دار با پنجره داشت
یک ریز به گوش او پچ پچ کرد
چک چک چک چک ... چه کار با پنجره داشت!
این روز ها شده بود ذکرم!
درخانه مورد سرزنش قرار گرفتم صبح از خانه می زنم بیرون تا شب که کمتر حرف بشنوم!
هیچ کس نیست که درک کند مرا جز تو.
این بار تقصیر چه کسی بود این فراق سوز ناک
امشب شب اول محرم است
دیگر هیچ بماند برای روز های دیگر!
1/1/5 فراق شمسی
91/8/25 هجری شمسی